قوقهلغتنامه دهخداقوقه . [ قو ق َ / ق ِ ] (اِ) به فتح قاف دوم به معنی قوقو است که تکمه ٔ کلاه و پیراهن و امثال آن باشد. (برهان ) (آنندراج ) : چتر زرین چرخ یعنی مهرافسر و قوقه ٔ ک
قوقهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهتکمۀ کلاه، پیراهن، و مانند آن: ◻︎ بر جیب و کله نهند پس تر / آن قوقهٴ لعل و گویَکِ زر (خاقانی۱: ۲۴۵).
قوقةلغتنامه دهخداقوقة. [ قو ق َ ] (ع اِ) جای موی از سر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). الصَلَعه . || (ص ) اصلع. چنانکه گویند: لها ولد قوقة احدب . (اقرب الموارد).
ابوالاسد قوقهیلغتنامه دهخداابوالاسد قوقهی . [ اَ بُل ْ اَ س َ دِ قو ق َ ] (اِخ ) نام پدر طاهربن ابی الاسد نوبت سالار ملک شمس الدین علی بن مسعود.
قوقةلغتنامه دهخداقوقة. [ قو ق َ ] (ع اِ) جای موی از سر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). الصَلَعه . || (ص ) اصلع. چنانکه گویند: لها ولد قوقة احدب . (اقرب الموارد).
ابوالاسد قوقهیلغتنامه دهخداابوالاسد قوقهی . [ اَ بُل ْ اَ س َ دِ قو ق َ ] (اِخ ) نام پدر طاهربن ابی الاسد نوبت سالار ملک شمس الدین علی بن مسعود.
قوقوفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= قوقه۲: ◻︎ از حشمت سلطانی او تاج فریدون / چاووش ورا قبهٴ قوقوی کلاه است (سوزنی: ۱۳۱).
قوقولغتنامه دهخداقوقو. (اِ) قوقه است که کلاه و پیراهن باشد. (برهان ) (آنندراج ) : از حشمت سلطانی او تاج فریدون چاوش ورا قبه ٔ قوقوی کلاه است . حکیم سوزنی (ازآنندراج ).رجوع به قو
گوکلغتنامه دهخداگوک .(اِ) تکمه را گویند و معرب آن قوقه بود. (جهانگیری ). به معنی تکمه است و معرب آن قوقه است . (انجمن آرا). تکمه ٔ گریبان باشد و آن را گوی گریبان هم می گویند.(ب