قوس 1arch 6واژههای مصوب فرهنگستان[معماری و شهرسازی] خط منحنی تشکیلشده از یک یا چند کمان برای ترسیم یا طراحی ساختههای منحنی در معماری [مهندسی عمران] سازهای خمیده که بارهای وارده به تکیهگاهه
برشکاری قوسی پلاسماییplasma arc cutting, PAC 1, plasma cuttingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برشکاری قوسی که در آن در نتیجۀ گاز یونیدهای که با سرعت زیاد از دهانۀ افشانک خارج میشود، قوس متراکمی به وجود میآید که موجب ذوب موضعی و زدودن یا برش فلز م
قوسدیکشنری عربی به فارسیکمان , طاق , قوس , بشکل قوس ياطاق دراوردن , () ناقلا , شيطان , موذي , رءيس , اصلي , پيشوندي بمعني رءيس و کبير و بزرگ , خم شدن , تعظيم کردن , مطيع شدن , تعظيم ,
کشفرهنگ انتشارات معین(کَ یا کِ) (فع .) 1 - کشیدن : کش و قوس . 2 - دوم شخص مفرد از امر حاضر از «کشیدن ». 3 - (ص فا.) در ترکیب به معنی «کشنده » آید به معانی ذیل : الف - کشنده ، برنده
کمانهفرهنگ انتشارات معین(کَ نِ) (اِ.) 1 - هر چیز کمان مانند، قوس . 2 - آرشه ، وسیله ای که با آن کمانچه و مانند آن را می نوازند، مضراب ، زخمه . 3 - مقنی .
سحابی ساعتشنیHourglass Nebulaواژههای مصوب فرهنگستان1. درخشانترین بخش سحابی مرداب که در مرکز آن و در صورت فلکی قوس واقع شده است 2. سحابی سیارهنمایی که 8000 سال نوری از ما فاصله دارد و در صورت فلکی مگس واقع شده
کنجیfilletواژههای مصوب فرهنگستان1. پَسارگیری که محل اتصال دو سطح را با ایجاد قوس پُر میکند 2. قسمتی از تقاطع باند و خزشراه که برای سهولت در دورزدنهای سریع روسازی میشود