قوس 1arch 6واژههای مصوب فرهنگستان[معماری و شهرسازی] خط منحنی تشکیلشده از یک یا چند کمان برای ترسیم یا طراحی ساختههای منحنی در معماری [مهندسی عمران] سازهای خمیده که بارهای وارده به تکیهگاهه
قوسدیکشنری عربی به فارسیکمان , طاق , قوس , بشکل قوس ياطاق دراوردن , () ناقلا , شيطان , موذي , رءيس , اصلي , پيشوندي بمعني رءيس و کبير و بزرگ , خم شدن , تعظيم کردن , مطيع شدن , تعظيم ,
کشفرهنگ انتشارات معین(کَ یا کِ) (فع .) 1 - کشیدن : کش و قوس . 2 - دوم شخص مفرد از امر حاضر از «کشیدن ». 3 - (ص فا.) در ترکیب به معنی «کشنده » آید به معانی ذیل : الف - کشنده ، برنده
کمانهفرهنگ انتشارات معین(کَ نِ) (اِ.) 1 - هر چیز کمان مانند، قوس . 2 - آرشه ، وسیله ای که با آن کمانچه و مانند آن را می نوازند، مضراب ، زخمه . 3 - مقنی .
سحابی ساعتشنیHourglass Nebulaواژههای مصوب فرهنگستان1. درخشانترین بخش سحابی مرداب که در مرکز آن و در صورت فلکی قوس واقع شده است 2. سحابی سیارهنمایی که 8000 سال نوری از ما فاصله دارد و در صورت فلکی مگس واقع شده
کنجیfilletواژههای مصوب فرهنگستان1. پَسارگیری که محل اتصال دو سطح را با ایجاد قوس پُر میکند 2. قسمتی از تقاطع باند و خزشراه که برای سهولت در دورزدنهای سریع روسازی میشود