قوسدیکشنری عربی به فارسیکمان , طاق , قوس , بشکل قوس ياطاق دراوردن , () ناقلا , شيطان , موذي , رءيس , اصلي , پيشوندي بمعني رءيس و کبير و بزرگ , خم شدن , تعظيم کردن , مطيع شدن , تعظيم ,
bowsدیکشنری انگلیسی به فارسیلگد زدن، تعظیم، کمان، قوس، سجود، سرتکان دادن، خم شدن، تعظیم کردن، خم کردن، سر فرود اوردن، خمیده شدن، خمیدن، سجود کردن
چتر زدنلغتنامه دهخداچتر زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چتر بر سر زدن . چتر بر سر نهادن . چتر برسر کشیدن . چتر در سر کشیدن . (آنندراج ) : سبوکشان همه در بندگیش بسته کمرولی ز طرف کله
نوسلغتنامه دهخدانوس . (اِ) قوس قزح . (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ) (اوبهی ) (ناظم الاطباء). آژفنداک . (ناظم الاطباء). نوسه . (فرهنگ فارسی معین ) : از باد روی خوید چو آب است موج
تنفسلغتنامه دهخداتنفس . [ ت َ ن َف ْ ف ُ ] (ع مص ) نفس زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دم برزدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). داخل کردن نفس به ریه وخارج کر
خطملغتنامه دهخداخطم . [ خ َ ] (ع مص ) بر بینی شتر زدن تا خطام در آن کنند. منه : خطم البعیر بالخطام . || مهار کردن شتر را. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || ز