قوسیلغتنامه دهخداقوسی . [ سی ی ] (ع ص ) زمان دشوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زمان صعب . (اقرب الموارد).
قوسیلغتنامه دهخداقوسی . [ ق َ ] (اِخ ) از شاعران است . از احوالش چیزی معلوم نشد. این مطلع از او دیده شد:جائی که توی نیست کسی را گذرآنجااز من که تواند که رساند خبر آنجا. (آتشکده
قوسیلغتنامه دهخداقوسی . [ ق َ ] (اِخ ) در مجالس النفایس ص 248 آمده : مولانا قوسی اسفراینی است و جوانی خوش طبع وقابل است ولیکن بسی لوند و خودپسند و بسیار تیز و تند و در کار خیر ک
قوسیلغتنامه دهخداقوسی . [ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به قوس .- روزهای قوسی ؛ کوتاه ترین ایام در سال . (ناظم الاطباء).- سرمای قوسی ؛ نوعی از سرما که در فصل قوس باشد. رجوع به ترجمه ٔ
قوصیلغتنامه دهخداقوصی . [ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن وهیب . ملقب به زکی الدین . از مشاهیر ادباء و شعرای عرب بود و به وزارت سلطان مظفر صاحب حما نایل آمد. وی بسال 640 هَ . ق . در زندا
غوثیلغتنامه دهخداغوثی . [ غ َ ] (اِخ ) (الَ ...) محمدبن محمدبن ابی علی تلمسانی ، مکنی به ابوعلی غوثی . معلم مدرسه ٔ بسیه ابی العباس بود. او راست : کشف القناع عن آلات السماع . ای
غوثیلغتنامه دهخداغوثی . [ غ َ ] (اِخ ) عکاشةبن ثوربن اصغر غوثی . رسول خدا وی را بسوی سکاسک و سکون فرستاد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181).
غوثیلغتنامه دهخداغوثی . [ غ َ ] (ص نسبی ) (اِخ ) منسوب به غوث . (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181). رجوع به غوث (اِخ ) شود.
قوسیالغتنامه دهخداقوسیا. (معرب ، اِ) نام دارویی است که آن را به عربی قسط خوانند و بوی صبر از وی می آید، بخور کردن آن در زیر دامن درد رحم را نافع باشد. (برهان ) (آنندراج ). قسطبحر
قوسینلغتنامه دهخداقوسین . [ق َ س َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ قوس در حالت نصبی و جری . (منتهی الارب ) : ثم دنا فتدلی . فکان قاب قوسین اءَو اءَدنی ؛ یعنی دو کمان عربی یا بقدر دو گز. (منتهی
قوس تابیcatenary arch 2, parabolic arch 2, catenarian arch 2واژههای مصوب فرهنگستانقوسی به شکل تاب یا زنجیر آویخته که ازنظر هندسی مطابق سهمی است
قوس ترکیبیcompound curveواژههای مصوب فرهنگستانقوسی که شامل دو یا چند قوس ساده با شعاعهای مختلف در یک جهت باشد