4785 مدخل
gulp, ingest, ingestion, swallow
بلعیدن،منکوب کردن.درسته قورتش داد
ابتلاع , ابتلع , جرعة , موخرة السفينة
قورت دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، فروبردن . بلعیدن . رجوع به قورت شود.
(دَ) (مص م .)بلعیدن .
غورت دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) بلعیدن . قورت دادن . رجوع به قورت دادن شود.
inhale
gulp
قورت دادن، بلعیدن.
انتعاش
شجع
قورت دادن
عمل قورت دادن چیزی
۱پاره کردن – چاک دادن ۲پایین دادن – قورت دادن