قودجانلغتنامه دهخداقودجان . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از بخش خونسار شهرستان گلپایگان ، سکنه ٔ آن 1900 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، تنباکو و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری
قودجانکلغتنامه دهخداقودجانک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن ، سکنه ٔ آن 531 تن . آب آن از رودخانه و قنات . محصول آن غلات ، حبوب و سیب زمینی . شغل اه
قادراندازلغتنامه دهخداقادرانداز. [ دِ اَ ] (نف مرکب ) تیرانداز و کمانداری را گویند که تیر او خطا نکند. (برهان ) (ناظم الاطباء). و مخفف آن قدرانداز یعنی بی خطاء : کمند قادراندازان ندا
قادراندازیلغتنامه دهخداقادراندازی . [ دِ اَ ] (حامص مرکب ) عمل قادرانداز. قدراندازی . تیراندازی : به وقت آنکه کند قصد قادراندازی به غیر سینه ٔ دشمن نباشدش برجاس . شمس فخری .رجوع به قا
قودجانکلغتنامه دهخداقودجانک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن ، سکنه ٔ آن 531 تن . آب آن از رودخانه و قنات . محصول آن غلات ، حبوب و سیب زمینی . شغل اه
سه دهلغتنامه دهخداسه ده . [ س ِ دِ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔگلپایگان عده ٔ قرای آن سه و جمعیت آن در حدود 3600 تن است . مرکز آن قودجان . حد شمالی پشت کوه شرقی عربستان (خوزستان )،
دولولغتنامه دهخدادولو. [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیچرانلو بخش باجگیران شهرستان قوجان . واقع در هزارگزی جنوب باختری باجیگیران . دارای 231 تن سکنه است . آب آن از چشمه است .
بارطینلغتنامه دهخدابارطین . (اِخ ) نام قصبه ای است مرکز قضا در سنجاق بولی از ولایت قسطمونی ، در 14 هزارگزی شمال ساحل بحر اسود در کنار یسار یعنی در مغرب نهر بارطین ، واقع است و نهر