قوتةلغتنامه دهخداقوتة. [ ت َ ] (ع اِ) واحد قوت بمعنی غذای یک روزه . (ناظم الاطباء). رجوع به قوت شود.
غوطةلغتنامه دهخداغوطة. [ طَ ] (اِخ ) (الَ ...) زمینی است نرم و سپید ازآن بنی ابی بکر که سوار به دو روزطی کردن آن نتواند، و در آن آبهای بسیار و زمینهای سبز و خرم و کوهها قرار دار
غوطةلغتنامه دهخداغوطة. [ طَ ] (اِخ ) (الَ ...) شهری است در بلاد طی ٔاز آن بنی لام که نزدیک جبال صبح از آن بنی فزاره واقعاست . (از معجم البلدان ). رجوع به ماده ٔ بعدی شود.
غوطةلغتنامه دهخداغوطة. [ طَ ] (اِخ ) (الَ ...) آبی است از آن بنی عامربن جوین طائی که به بدی و شوری معروف است . این غوطه را با «غوطه » شهری در بلاد طی ٔ غوطتان نامند. (از معجم ال
غوطةلغتنامه دهخداغوطة. [ طَ ] (اِخ ) غوطه ٔ دمشق . شهر دمشق یا شهرستانی است از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام ناحیتی که دمشق جزء آن است . پیرامون آن 18 میل است و کوههای بلن
غوطةلغتنامه دهخداغوطة. [ طَ ] (اِخ ) نام نهری در دوزخ ، در حدیث آمده : من مات مدمن خمر سقاه اﷲ من نهر الغوطة؛ (یعنی هرکه بمیرد در حال افراط در میخواری ، خداوند او را از چشمه ٔ غ
قوالغتنامه دهخداقوا. [ ق ُ ] (ع اِ) قوتها. توانائیها. زورها. (ناظم الاطباء). قُوی ̍ : این سطرهای چین که ز پیری بروی ماست هریک جداجدا خط معزولی قواست . صائب .- قوای حیوانی ؛ آن
لاجحةلغتنامه دهخدالاجحة. [ ج ِ ح َ ] (ع ص ) تأنیث لاجح :قوته [ قوة الانزروت ] مرکبة من قوتین ، احداها مُسدِدة لاجحة والاْخری فیها بعض المرارة. (ابن البیطار).
پنج حسلغتنامه دهخداپنج حس . [ پ َ ح ِس س ] (اِ مرکب ) پنج قوتهای دریافت و آن سمع است و بصر و شم و ذوق و لمس . حواس خمسه : کان دین را مایه ای همچون بدن را پنج حس لشکری مر ملک عز را
داعیلغتنامه دهخداداعی . (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن زیدبن اسماعیل المعروف بحالب الحجاره (لشدته و قوته و صلابته ) ابن الحسن بن زیده محمدبن اسماعیل بن الحسن بن زیدبن الحسن بن امیرالمؤ
حجر رصاصیلغتنامه دهخداحجر رصاصی .[ ح َ ج َ رِ رَ ] (ترکیب وصفی ، ع اِ مرکب ) ابن البیطار در مفردات گوید: قال دیسقوریدوس فی الخامسة هو الحجر الشبیه فی لونه بالرصاص قوته شبیهة بقوة خبث