قوبعلغتنامه دهخداقوبع. [ ق َ ب َ ] (اِخ ) جایی است به عقیق مدینه . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
قوبعلغتنامه دهخداقوبع. [ ق َ ب َ ] (ع اِ) بند شمشیر از سیم یا از آهن . || مرغی است سرخ پای . (منتهی الارب ).
قوبالغتنامه دهخداقوبا. (ع اِ) خشونت و درشتیی است که در ظاهر پوست بدن به هم رسد با خارش بسیار و از آن قشور دایم جدا میگردد تا صحت یابد و در ابتدا دانه ٔ اندک صلبی پیدا میشود و یا
قَوَاعِدَفرهنگ واژگان قرآنپایه ها - اساس ها - زنان سالخورده ای که به دلیل کهولت سن کسی میل به ازدواج با آنان ندارد(جمع قاعده است ، در عبارت "و القواعد من النساء اللاتي لا يرجون نکاحا " ب