قوام آباد بالالغتنامه دهخداقوام آباد بالا. [ ق َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز، سکنه ٔ آن 135 تن . آب آن از رود کر. محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت اس
قوام آبادلغتنامه دهخداقوام آباد. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس ، سکنه ٔ آن 80 تن . آب آن از قنات . محصول آن خرما و شغل اهالی آنجا زراعت است .ر
قوام آبادلغتنامه دهخداقوام آباد. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل ، سکنه ٔ آن 526 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آن غلات ، پنبه ، لبنیات و شغل اهالی آنجا ز
قوام آبادلغتنامه دهخداقوام آباد. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان شهرضا، سکنه ٔآن 533 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، پنبه ، بادام و منداب . شغل اهالی
قوام آبادلغتنامه دهخداقوام آباد. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ خاوری شهرستان رفسنجان . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، پسته و پنبه و شغل اهالی زراعت است . راه فرعی دارد. (ا
قوام آبادلغتنامه دهخداقوام آباد. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان ، سکنه ٔ آن 500 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، حبوب و شغل اهالی آنجا زراعت ا
بازرنگ بالالغتنامه دهخدابازرنگ بالا. [ رَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سررود بخش تل خسروی شهرستان بهبهان که در هزار و پانصدگزی شمال تل خسروی و دو هزارگزی راه فرعی شیراز به تل خسروی د
پشتلغتنامه دهخداپشت . [ پ ُ ] (اِ) قسمت خلفی تن از کمر به بالا. ظهر.اَزْر. قرا. قری . قَروان و قَرَوان . حاذ. مطا. قصب .سَراة. قَرقَر. قِرقری ّ. (منتهی الارب ) : پشت خوهل سر تو
طغرل بیکلغتنامه دهخداطغرل بیک . [ طُ رِ / رُ ب َ ] (اِخ ) (طغرل اول ) محمدبن میکائیل بن سلجوق بن دقاق ، ملقب به رکن الدین و الدوله ، المکنی به ابوطالب (429 تا 455 هَ . ق .). درراحةا
عباس اوللغتنامه دهخداعباس اول . [ ع َب ْ با س ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) (شاه ...) معروف به شاه عباس کبیر،فرزند سلطان محمد صفوی معروف به خدابنده فرزند بزرگ شاه طهماسب اول و نواده ٔ شاه اسما
مشروطیتلغتنامه دهخدامشروطیت . [ م َ طی ی َ ] (مص جعلی ، اِمص ) ساختمان کلمه مانند دیگر مصدرهائی که پسوند «ئیت » دارد عربی می نماید و چنان به نظر می رسد که از «مشروطه » اِ مفعول + «