قوادةلغتنامه دهخداقوادة. [ ق َ دَ ] (ع ص ) زنی را گویند که به جاها رود و زنان بجهت مردان بهم رساند، و مرد این کاره را کس کش گویند. (برهان ). رجوع به قَوّادة شود.
قوادةلغتنامه دهخداقوادة. [ ق َوْ وا دَ ] (ع ص ) زن قواد. و در فارسی بدون تشدید واو بکار رود بمعنی زن جاکش یعنی آنکه برای مردان زن فاحشه آورد. (از ناظم الاطباء). رجوع به قواد شود.
قيادةدیکشنری عربی به فارسیفرمان , سکان , اهرم سکان , نظارت , اداره , زمام , اداره کردن , دسته , رهبري , مقدم , پيشتاز , عمده
قلتهلغتنامه دهخداقلته . [ ق َ ت َ / ت ِ ] (ص ) به معنی دوم قلتبان است که دیوث و قواده باشد. (برهان ). قلته = قرته = قلتبان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به قلتبان شود.
اخصبلغتنامه دهخدااخصب . [ اَ ص َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خِصب . فراخ تر. اَرْهَم . اَمرَع .- امثال :اخصب من صبیحة لیلةالظلَمة ؛ وذلک انّه اصابت النّاس ببغداد لیلة ریح جأت بم
هدهدلغتنامه دهخداهدهد. [ هَُ هَُ ] (ع اِ) هر مرغ که بانگ و فریاد کند. || کبوتر بسیاربانگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پوپک . ج ، هداهد، هداهید. (منتهی الارب ). بوبو. بوبو
کندهلغتنامه دهخداکنده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) صفت مفعولی از «کندن » (حفر کردن . برآوردن خاک زمین را چنانکه گودالی یا دخمه ای یا خانه ای و مانند آن آماده گردد) : و آنجا [ به سم