قهللغتنامه دهخداقهل . [ ق َ ] (ع مص ) خشک شدن پوست بر استخوان یا بخصوص از کثرت عبادت پوست بر استخوان خشک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ناسپاسی و کفرا
قحللغتنامه دهخداقحل . [ ق َ ] (ع ص ) پیر خشک اندام . || (اِ) پوست بر استخوان خشک شده . || (مص ) خشک گردیدن پوست بر استخوان . || خشک اندام گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رج
قحللغتنامه دهخداقحل . [ ق َ ح ِ ] (ع ص ) پیر خشک اندام . || (اِ) پوست بر استخوان خشک شده . (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
القهلمانلغتنامه دهخداالقهلمان . [ ] (اِخ ) نام یکی از طبیبان نصرانی قریب عهد یا معاصر اسکندرانیان .رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 109 و کلمه ٔ قهلمان شود.
قالگویش دزفولیتنها ، خالی ، بی هیچ چیز ، بسیار پاک ، خالص ، بدور از هر گونه آلودگی (هِشتیُم قال:تنها گذاشتی مرا ، فِلانی مِثلِ طِلا قال وَندِییَه:فلانی آدم بسیار پاکی است ، ص
rigدیکشنری انگلیسی به فارسیدکل، اسباب، تجهیزات، جامه، وضع حاضر، لباس، دگل ارایی، لوازم، اماده شدن، گول زدن، مسلح کردن، بادگل و بادبان اراستن، مجهز کردن، با خدعه و فریب درست کردن
right to speedy and public trial by juryدیکشنری انگلیسی به فارسیحق دادرسی سریع و عمومی توسط هیئت منصفه
القهلمانلغتنامه دهخداالقهلمان . [ ] (اِخ ) نام یکی از طبیبان نصرانی قریب عهد یا معاصر اسکندرانیان .رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 109 و کلمه ٔ قهلمان شود.
قهوللغتنامه دهخداقهول . [ ق ُ ] (ع مص ) خشک شدن پوست بر استخوان یا بخصوص از کثرت عبادت پوست بر استخوان خشک شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به قهل شود.
جامعهلغتنامه دهخداجامعه . [ م ِ ع َ ] (اِخ ) اثرمنسوب به سلیمان . صاحب قاموس مقدس آرد، کتاب بیستمین و از کتب قانونیه است و ظاهراً بدلائل ذیل سلیمان مصنف آن بوده است : اولا قول کا
قالگویش دزفولیتنها ، خالی ، بی هیچ چیز ، بسیار پاک ، خالص ، بدور از هر گونه آلودگی (هِشتیُم قال:تنها گذاشتی مرا ، فِلانی مِثلِ طِلا قال وَندِییَه:فلانی آدم بسیار پاکی است ، ص