قاشقیلغتنامه دهخداقاشقی . [ ش ُ ] (ص نسبی ، اِ) قسمی زدن بر پشت گردن . پس گردنی که با چهار انگشت بزنند. || خیار خرد. خیار ترشی . || آلتی فلزین از گچ بران .
قاشقیلغتنامه دهخداقاشقی . [ ش ُ ] (ص نسبی ، اِ) قسمی زدن بر پشت گردن . پس گردنی که با چهار انگشت بزنند. || خیار خرد. خیار ترشی . || آلتی فلزین از گچ بران .
قزاقیلغتنامه دهخداقزاقی . [ ق َزْ زا ] (اِخ ) دهی از دهستان میلانلو از بخش شیروان شهرستان قوچان در 60 هزارگزی جنوب باختری شیروان و 9 هزارگزی باختر مالروعمومی امیران به زین آباد.
قزاقیلغتنامه دهخداقزاقی . [ ق َزْ زا ] (ص نسبی ) نسبت است به قزاق .- آجر قزاقی ؛ نوعی از آجر که طول آن بیش از عرض آن است و قسمی از آن را در روی ساختمانها به کار برند. در مقابل آ
آبچلیک نوکقاشقی کوتولهEurynorhynchus pygmeusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ آبچلیکیان و راستۀ سلیمسانان با منقار کاردکمانند یا قاشقی