قهریزجانلغتنامه دهخداقهریزجان . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرون بخش نجف آباد شهرستان اصفهان ، سکنه ٔ آن 606 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، بادام ، انگور، سیب زمینی و شغل
قهریزجانلغتنامه دهخداقهریزجان . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرون بخش نجف آباد شهرستان اصفهان ، سکنه ٔ آن 606 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، بادام ، انگور، سیب زمینی و شغل
قهریةلغتنامه دهخداقهریة. [ ق َ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث قهری .- قوه ٔ قهریه ؛ زور. قدرت . (فرهنگ فارسی معین ).
قهریلغتنامه دهخداقهری . [ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به قهر. اضطراری و جبری . (ناظم الاطباء). از روی قهر. رجوع به قهر شود.
قهیزلغتنامه دهخداقهیز. [ ق َ ] (ع اِ) ابریشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).