غرشیدنلغتنامه دهخداغرشیدن . [ غ َ دَ ] (مص ) خشمناک شدن و قهرآلود گردیدن . (برهان قاطع) (آنندراج ). خشم آلوده شدن . (فرهنگ رشیدی ). غراشیدن . (برهان قاطع). برآشفتن .
غرمندهلغتنامه دهخداغرمنده . [ غ َ م َ دَ / دِ ] (نف ) قهرآلود و خشمناک . (برهان قاطع) (آنندراج ). ظاهراً مصحف غژمنده . (حواشی برهان قاطع چ معین ) : شه از کینه زآنگونه غرمنده شدکه
غرمیدهلغتنامه دهخداغرمیده . [ غ َ دَ / دِ ] (ن مف ) خشمگین و قهرآلود. غرمنده . (برهان قاطع) . ظاهراً مصحف غژمیده . (حواشی برهان قاطع چ معین ). غضبناک و خشمگین . غرمان . (فرهنگ رشی