قاحملغتنامه دهخداقاحم . [ ح ِ ] (ع ص ) سخت سیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسود. (ناظم الاطباء). قاتم . قاتن .
قارشمشلغتنامه دهخداقارشمش . [ رِ م ِ ] (ترکی ، ص ) قارشمیش . مخلوط. درهم . اعتدال یافته به وسیله ٔ آب . (فرهنگ ترکی به فرانسه تألیف ژ. د. کیفروت . بیانشی ). در ترکی آذربایجانی نی
قاحملغتنامه دهخداقاحم . [ ح ِ ] (ع ص ) سخت سیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسود. (ناظم الاطباء). قاتم . قاتن .
قارشمشلغتنامه دهخداقارشمش . [ رِ م ِ ] (ترکی ، ص ) قارشمیش . مخلوط. درهم . اعتدال یافته به وسیله ٔ آب . (فرهنگ ترکی به فرانسه تألیف ژ. د. کیفروت . بیانشی ). در ترکی آذربایجانی نی
قاشقلغتنامه دهخداقاشق . [ ش ُ ] (ترکی ، اِ) گمان میرود از لفظ قاشمق به معنی خاریدن ، خراشیدن و تراشیدن گرفته شده است . ظرف کوچک فلزی یا چوبی که دنباله دارد و در نقل مکان غذا و خ
قشولغتنامه دهخداقشو. [ ق َ ش َ / شُو ] (ترکی ، اِ) از ترکی قاشمق به معنی خاریدن . آلتی است از آهن با دندانه ها که اسب را بدان خارند. شانه ٔ ستورخانه . محسة. فرجون شانه که اسب ر