قاعونلغتنامه دهخداقاعون . (اِخ ) نام کوهی است بلند در اندلس نزدیک دانیه که ازمسافت دو روز راه پیدا است . ابوحفص عروضی زکرمی در اشعاری که درباره ٔ زکرم سروده است گوید : ما راجب ٌ
قنعانلغتنامه دهخداقنعان . [ ق ِ ] (ع اِ) جج ِقِنعَة. (اقرب الموارد). به معنی جای هموار میان دوپشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قنعه شود. || جج ِ قِنع. (منتهی الارب ). رج
قاعونلغتنامه دهخداقاعون . (اِخ ) نام کوهی است بلند در اندلس نزدیک دانیه که ازمسافت دو روز راه پیدا است . ابوحفص عروضی زکرمی در اشعاری که درباره ٔ زکرم سروده است گوید : ما راجب ٌ
قنعانلغتنامه دهخداقنعان . [ ق ِ ] (ع اِ) جج ِقِنعَة. (اقرب الموارد). به معنی جای هموار میان دوپشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قنعه شود. || جج ِ قِنع. (منتهی الارب ). رج
قنعانلغتنامه دهخداقنعان . [ ق ُ ] (ع مص ) خورسند گردیدن به قسمت خود. || (ص ) شاهد قنعان ، گواه عدل و بسنده که بس است ذات او یا شهادت او یا حکم او. شاهد مَقنَع. (اقرب الموارد) (من