قنصلغتنامه دهخداقنص . [ ق َ ] (ع مص ) شکار کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
قنصلغتنامه دهخداقنص . [ ق َ ن َ ] (ع اِ) شکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مصید. (اقرب الموارد) (محیط المحیط).
غنثلغتنامه دهخداغنث . [ غ َ ] (اِخ ) ابن افیان بن قحم بن معدبن عدنان از بنی مالک بن کنانة است . (از تاج العروس ). بطنی ازمالک بن کنانة. (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 178).
قنسلغتنامه دهخداقنس . [ ق َ ] (ع اِ) اصل بزرگی . (منتهی الارب ). نژاد. (ناظم الاطباء). اصل : فلان شعبة من قنسک ؛ ای اصلک . (اقرب الموارد). رجوع به قِنس شود.
قنسلغتنامه دهخداقنس . [ ق َ ن َ ] (ع اِ) قی اندک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طُلَعاء که قی اندک است . (اقرب الموارد). || گیاهی است خوشبوی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب
قنسلغتنامه دهخداقنس . [ ق ِ ] (ع اِ) اعلای سر. ج ، قنوس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || اصل بزرگی . (منتهی الارب ). نژاد. (ناظم الاطباء). رجوع به قَنس شود.
غنثلغتنامه دهخداغنث . [ غ َ ن َ ] (ع مص ) دم زده نوشیدن آب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوشیدن و پس از آن تنفس کردن . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ). || شوریدن دل کسی . (منت
قنصعرلغتنامه دهخداقنصعر. [ ق ِ ص َ ] (ع ص ) کوتاه گردن و کوتاه پشت و گرداندام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
قنصفلغتنامه دهخداقنصف . [ ق ِ ص ِ ] (ع اِ) پنبه بردی . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). طوط البردی نفسه . (اقرب الموارد).
قنصللغتنامه دهخداقنصل . [ ق ُ ص ُ ] (اِخ ) قلعه ای است از یمن و تا صنعاء دو روز فاصله دارد. (معجم البلدان ).
قنصعرلغتنامه دهخداقنصعر. [ ق ِ ص َ ] (ع ص ) کوتاه گردن و کوتاه پشت و گرداندام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).