قندهارلغتنامه دهخداقندهار. [ ق َ ] (اِخ ) نام معبدی است در گنگ بهشت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء):دگرباره بر مرز هندوستان گذر کرد چون باد بر بوستان از آنجا به مشرق علم برفراخت یکی م
قندهارلغتنامه دهخداقندهار. [ ق َ دَ ] (اِخ ) نام شهری از خراسان که اکنون در تصرف افغانهاست . (ناظم الاطباء). نام شهری است معروف ، بعضی گویند از ترکستان است و بعضی دیگر گویند از هن
قندهارلغتنامه دهخداقندهار. [ ق َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 41هزارگزی جنوب مراغه و 3 هزارگزی خاور شوسه ٔ مراغه به میاندوآب . موقع جغراف
قندهاریلغتنامه دهخداقندهاری . [ ق َ ] (اِخ ) سعداﷲبن غلام (حضرت ) حنفی مذهب و نقشبندی مسلک بود. او راست :کشف المحجوبین عن خدی (اوعلی ). تفسیر الجلالین . این کتاب متن تفسیر جلالین ا
واصب قندهاریلغتنامه دهخداواصب قندهاری . [ ص ِ ب ِ ق َ دِ ] (اِخ ) این نام در تذکره ٔ «صبح گلشن » و «روز روشن » و «شمع انجمن »واهب آمده و اصح به نظر میرسد. رجوع به واهب شود.
وافی قندهاریلغتنامه دهخداوافی قندهاری . [ ی ِ ق َ دِ ] (اِخ ) محمدهاشم برادرزاده ٔ شاه محمد قندهاری از شعرای قرن دهم . (از فرهنگ سخنوران ).
الهی قندهاریلغتنامه دهخداالهی قندهاری . [ اِ لا ی ِ ق َ ] (اِخ ) شاعر عهد بابرشاه . این بیت از اوست :ماه عید ابرو نمودو خاطرم را شاد کردشکر ﷲ کز غم سی روزه ام آزاد کرد. (از تذکره ٔ روز
حاجی محمد قندهاریلغتنامه دهخداحاجی محمد قندهاری . [ م ُ ح َم ْ م َ ق َ دِ ] (اِخ ) یکی از ادبا و مورخین است و تاریخی معروف دارد که به نام تاریخ حاجی محمد قندهاری مشهور شده است . (از قاموس ال
قندهاریلغتنامه دهخداقندهاری . [ ق َ ] (اِخ ) سعداﷲبن غلام (حضرت ) حنفی مذهب و نقشبندی مسلک بود. او راست :کشف المحجوبین عن خدی (اوعلی ). تفسیر الجلالین . این کتاب متن تفسیر جلالین ا
واصب قندهاریلغتنامه دهخداواصب قندهاری . [ ص ِ ب ِ ق َ دِ ] (اِخ ) این نام در تذکره ٔ «صبح گلشن » و «روز روشن » و «شمع انجمن »واهب آمده و اصح به نظر میرسد. رجوع به واهب شود.
وافی قندهاریلغتنامه دهخداوافی قندهاری . [ ی ِ ق َ دِ ] (اِخ ) محمدهاشم برادرزاده ٔ شاه محمد قندهاری از شعرای قرن دهم . (از فرهنگ سخنوران ).
الهی قندهاریلغتنامه دهخداالهی قندهاری . [ اِ لا ی ِ ق َ ] (اِخ ) شاعر عهد بابرشاه . این بیت از اوست :ماه عید ابرو نمودو خاطرم را شاد کردشکر ﷲ کز غم سی روزه ام آزاد کرد. (از تذکره ٔ روز