قنجوغهلغتنامه دهخداقنجوغه . [ ق َ غ َ ] (ترکی ، اِ) و قنجوقه . فتراک . (فرهنگ شعوری ). ترگون . قنجغه . (برهان ) (ذیل ترگون ). رجوع به قنجغه شود.
قنجهلغتنامه دهخداقنجه . [ ق َ ج َ ] (اِ) رعنایی و غنج یعنی ناز بود. (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (شعوری ) : نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه پس این قنجه کردن ز بهر چراست . خفاف (از فرهنگ
قنجوغهلغتنامه دهخداقنجوغه . [ ق َ غ َ ] (ترکی ، اِ) و قنجوقه . فتراک . (فرهنگ شعوری ). ترگون . قنجغه . (برهان ) (ذیل ترگون ). رجوع به قنجغه شود.
ترگونلغتنامه دهخداترگون . [ ت َ ] (اِ) دوال فتراک . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 378) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (صحاح الفرس ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). فتراک . (فرهنگ جهانگیری ). د
قنجهلغتنامه دهخداقنجه . [ ق َ ج َ ] (اِ) رعنایی و غنج یعنی ناز بود. (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (شعوری ) : نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه پس این قنجه کردن ز بهر چراست . خفاف (از فرهنگ
بهرلغتنامه دهخدابهر. [ ب َ رِ ] (حرف اضافه ) برای . (انجمن آرا) (آنندراج ). به جهت . به علت . (رشیدی ). کلمه ٔ رابطه از برای بیان علت یعنی برای و از برای و بسبب و بجهت . (ناظم