قنابرلغتنامه دهخداقنابر. [ ق َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ قنبره . (فهرست مخزن الادویه ). چکاوک ها. رجوع به قنبره و قبره شود.
قنابریلغتنامه دهخداقنابری . [ ق ُ ب َ را ] (ع اِ) سبزی غملول . (اقرب الموارد). نوعی از تره . (منتهی الارب ). اسم عربی غملول است که به فارسی برغست نامند. (فهرست مخزن الادویة) (مهذب
قناریگویش اصفهانی تکیه ای: qanâri طاری: qanâri طامه ای: qenâri طرقی: qanâri کشه ای: qanâri نطنزی: qanâri
قنابریلغتنامه دهخداقنابری . [ ق ُ ب َ را ] (ع اِ) سبزی غملول . (اقرب الموارد). نوعی از تره . (منتهی الارب ). اسم عربی غملول است که به فارسی برغست نامند. (فهرست مخزن الادویة) (مهذب
کای پهللغتنامه دهخداکای پهل . [ ] (هندی ، اِ) اسم هندی قنابری است . (فهرست مخزن الادویه ). کای پل . رجوع به کای پل شود.
بچندلغتنامه دهخدابچند.[ ب َ چ َ ] (اِ) صورتی است از پژند. برغست . قنابری . پژند. (مهذب الاسماء). و رجوع به پژند و برغست شود.