غمیللغتنامه دهخداغمیل . [ غ َ ] (ع اِ) پوست تر خورش داده در تک چیزی نهاده تا پشم بریزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوستی که آن را تباه کنند، یا پوستی که آن را در زیر پوششی نهند
قمیلةلغتنامه دهخداقمیلة. [ ق ُ م َ ل َ ] (ع اِمصغر) مصغر قمله بمعنی شپشه . رشک . شپش خرد. رجوع به قمل و قمله شود. || به لغت اهل شام دوقس است و حشیشة البراغیث را نیز نامند. (فهرست
قمیلةلغتنامه دهخداقمیلة. [ ق ُ م َ ل َ ] (ع اِمصغر) مصغر قمله بمعنی شپشه . رشک . شپش خرد. رجوع به قمل و قمله شود. || به لغت اهل شام دوقس است و حشیشة البراغیث را نیز نامند. (فهرست
حشیشة البراغیثلغتنامه دهخداحشیشة البراغیث . [ ح َ ش َ تُل ْ ب َ ] (ع اِمرکب ) کیک واش . مؤلف تحفه گوید: به لغت شام گیاه دوقس را نامند و در عراق مراد از آن گیاهی است که کیک را دفع کند. و