قمللغتنامه دهخداقمل . [ ق َ ] (ع اِ) سپش . قملة یکی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- قمل قریش ؛ دانه ٔ صنوبر. (منتهی الارب ). حب الصنوبر. (اقرب الموارد). حب صنوبر صغار است
قمللغتنامه دهخداقمل . [ ق َ م َ ] (ع مص ) بسیارشپش شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دارای شپش شدن . (از اقرب الموارد). || خجکهای سیاه مانند شپش برآمدن بر عرفج . (منتهی ا
قمللغتنامه دهخداقمل . [ ق ُم ْ م َ ] (ع اِ)مورچه . (منتهی الارب ). مورچه ٔ خرد. (اقرب الموارد). || ملخ بی پر یا کرمکی است سرخ بال . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کرمی است خ
غمللغتنامه دهخداغمل . [ غ َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). نام جایی است . شاعر گوید : کیف تراها و الرجال تقبض بالغمل لیلا و الحداة تنغض .(از معجم البلدان ).
غمللغتنامه دهخداغمل . [ غ َ ] (ع مص ) نبات بر یکدیگر افتادن . (تاج المصادر بیهقی ).درهم و بر همدیگر روییدن گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نشستن و افتادن گیاه روی یکدیگر. غمل
غمللغتنامه دهخداغمل . [ غ َ م َ ] (ع مص ) فاسد و تباه گردیدن زخم از عصابه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تباهی زخم بجهت بستن عصابه . || فاسد شدن گوشت و هر چیز د
غمللغتنامه دهخداغمل . [ غ ُ م َ ] (اِخ ) رودخانه ای است در افغانستان که از نزدیکی غزنین سرچشمه میگیرد. (از اعلام المنجد).
قُمَّلَفرهنگ واژگان قرآنشپش - ميمونهاي درشت هيکل - مگسهاي ريز(کلمه قـُمّـل به نقلی به معناي ميمونهاي درشت هيکل و به نقل دیگر به معناي مگسهاي ريز است . واگر به صورت قــَمْـل خوانده شود
قملةدیکشنری عربی به فارسیشپش , شپشه , شته , هر نوع شپشه يا افت گياهي وغيره شبيه شپش , شپش گذاشتن , شپشه کردن
قملانجولغتنامه دهخداقملانجو. [ ] (اِخ ) نام موضعی است در قراقورم از بلاد ایغور، دو رودخانه ٔ توغلا و سلنکا در این موضعبیکدیگر پیوندد. (تاریخ جهانگشا جوینی ج 1 ص 40).
قُمَّلَفرهنگ واژگان قرآنشپش - ميمونهاي درشت هيکل - مگسهاي ريز(کلمه قـُمّـل به نقلی به معناي ميمونهاي درشت هيکل و به نقل دیگر به معناي مگسهاي ريز است . واگر به صورت قــَمْـل خوانده شود
قملةلغتنامه دهخداقملة. [ ق َ ل َ ] (ع اِ) یکی قمل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قمل شود.- قملةالبسر ؛ کرمکی است . (منتهی الارب ).- قملة النسر ؛ جانورکی است که از خردی
قملةلغتنامه دهخداقملة. [ ق ُم ْ م َ ل َ ] (ع ص ) امراءة قملة؛ زن کوتاه قامت .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) یکی قُمَّل است . (از اقرب الموارد). رجوع به قمل شود.
قملةالزرعلغتنامه دهخداقملةالزرع . [ ق ُم ْ م َ ل َ ت ُزْ زَ ] (ع اِ مرکب ) طایری است مانند جراد. (فهرست مخزن الادویة). رجوع به قُمَّل شود.