قمقمانلغتنامه دهخداقمقمان . [ ق ُ ق ُ ] (ع اِ) دریا و گویند معظم آن .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قمقام شود.
قرقمانلغتنامه دهخداقرقمان . [ ق َ ق َ ] (اِ) چوبی را گویند که در میان مقل میباشد و در سنونات به کار برند که گوشت بن دندان را سخت کند و دندان را سفید سازد. (آنندراج ) (اشتینگاس ).
قرقمانلغتنامه دهخداقرقمان . [ ق َ ق َ ] (اِ) چوبی را گویند که در میان مقل میباشد و در سنونات به کار برند که گوشت بن دندان را سخت کند و دندان را سفید سازد. (آنندراج ) (اشتینگاس ).
گومگانلغتنامه دهخداگومگان . (اِخ ) (قمقان ) دهی است از دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه . واقع در 13000 گزی جنوب خاوری بخش و 7000 گزی شوسه ٔ تبریز به میانه . کوهستانی و هوا
حاجبلغتنامه دهخداحاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) ابونصر یکی از حجاب بزرگ سلطان مسعود است که در عهد محمود و اوائل کار مسعود کارهای خرد را عهده دار بود چنانکه در ماه شوال سال 422 هَ . ق . ک