قمر در عقربواژهنامه آزادوقتی ماه وارد برج قمر که یکی از صور فلکی است می شود می گویند قمر در عقرب است کنایه از وخامت اوضاع
قِسِر در رفتنگویش بختیاری1. (کنایى) از زیر کار شانه خالى کردن؛ 2. گوسفندى که با وجود فراهم بودن موقعیتِ جفتگیرى باردار نشود.
قسر در رفتنفرهنگ انتشارات معین( ~ . دَ. رَ تَ) (مص ل .) (عا.) از حادثه یا مهلکه ای جان سالم به در بردن .
قدر در مقابلهmagnitude at oppositionواژههای مصوب فرهنگستانقدر یکی از اجرام منظومۀ شمسی در هنگام مقابله (opposition)
عقربلغتنامه دهخداعقرب . [ ع َ رَ ] (ع اِ) کژدم . (منتهی الارب ) (دهار). جانورکی است از هوام ، زهردار و انواع آن بسیار است . کنیه ٔ وی ام عِریَط و ام ساهرة است . عقرب بر نر و ماد
ماهلغتنامه دهخداماه . (اِخ ) قمر. (فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ). بمعنی نیر اصغر است که عربان قمر خوانند. (برهان ). قمر را گویند و به زبان دری و تبری مونک و مانک گویند. (ا
وباللغتنامه دهخداوبال . [ وَ ] (ع اِمص ، اِ) دشواری . (از آنندراج ) (منتهی الارب ). || گرانی . (از آنندراج ). سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ثقل . || عذاب . (از آنندراج ). ||
قلب عقربلغتنامه دهخداقلب عقرب . [ ق َ ب ِ ع َ رَ ] (اِخ ) منزلی است از منازل قمر در برج عقرب . (آنندراج از مؤید الفضلاء). رجوع به قلب العقرب شود.