قمرانلغتنامه دهخداقمران . [ ق َ م َ ] (اِخ ) قمرین . تثنیه ٔ قمر که عبارت از شمس و قمر است بجهت تغلیب قمر، زیرا که در محاوره ٔ عرب قمر مذکر است و شمس مؤنث چنانکه مادر و پدر را و
غمرانلغتنامه دهخداغمران . [ غ َ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد بنی اسد. (منتهی الارب ). نام جایی در بلاد بنی اسد است . شاعر در ذکر مواضع بنی اسد گوید : الام علی نجد و من یک ذاهوی یهی
قطرانفرهنگ انتشارات معین(قَ) [ ع . ] (اِ.)مایعی چسبنده که از تقطیر زغال سنگ به دست می آید و بوی بدی دارد.
بیعانلغتنامه دهخدابیعان . [ ب َی ْ ی ِ ] (ع اِ) مثنای بَیِّع. خرنده و فروشنده ، مانند قمران . (از منتهی الارب ). البائع و المشتری ؛و منه الحدیث : البیعان (المتبایعان ) بالخیار ما
قمرینلغتنامه دهخداقمرین . [ق َ م َ رَ ] (اِخ ) تثنیه ٔ قمر که عبارت از شمس و قمرباشد بجهت تغلیب قمر زیرا که در محاوره ٔ عرب قمر مذکر است و شمس مؤنث چنانکه مادر و پدر را والدین گ
صمتانلغتنامه دهخداصمتان . [ ص ِم ْ م َ ] (اِخ ) پدر درید و عم او که مالک است . (منتهی الارب ). میدانی در مجمع الامثال آرد: گویند الصمتان ، صمه ٔ جشمی پدر درید و جعدبن شماخ است و
ابن هندولغتنامه دهخداابن هندو. [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) ابوالفرج علی بن حسین بن هندو. او در طب شاگرد ابوالخیر حسن بن سوار بغدادی است . فیلسوف و طبیب و شاعر ایرانی بدربار آل بویه . چندی
داولغتنامه دهخداداو. (اِ) اصطلاحی در بازی نردست . نوبت بازی نرد و شطرنج . (برهان ) (انجمن آرا). نوبت باختن نردو قمار و بازیهای دیگر. (شرفنامه ٔ منیری ). نوبت است از بازی چنانکه