قمجولغتنامه دهخداقمجو. [ ] (اِخ ) یکی از شهرهای ختاست . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 627 و 639 شود.
قبجورلغتنامه دهخداقبجور. [ ق ُ ] (مغولی ، اِ) خراج مقرر دیوانی : زن و فرزند و متعلقان و لشکرهای خود بتمامت از این دره ها فرود آر تا شماره کنم و مال و قبجور را مقرر گردانم . (جامع
قجورلغتنامه دهخداقجور. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . در 28000گزی جنوب باختر دیواندره و 8000 گزی شوسه ٔ سنندج به سقز واقع است و موقع آ
قبجورلغتنامه دهخداقبجور. [ ق ُ ] (مغولی ، اِ) خراج مقرر دیوانی : زن و فرزند و متعلقان و لشکرهای خود بتمامت از این دره ها فرود آر تا شماره کنم و مال و قبجور را مقرر گردانم . (جامع
قجورلغتنامه دهخداقجور. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . در 28000گزی جنوب باختر دیواندره و 8000 گزی شوسه ٔ سنندج به سقز واقع است و موقع آ
قجورلغتنامه دهخداقجور. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش تکاب شهرستان مراغه . واقع در 3هزارگزی خاور تکاب و 3هزارگزی خاور راه ارابه رو تکاب به شاهین دژ و بیجار، معتدل و
قجورلغتنامه دهخداقجور. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار. در 18000گزی جنوب خاوری حسن آباد سوگند، کنار راه فرعی اتومبیل رو بیجار به زنجان واقع و موقع آن کوهستا