قمامةلغتنامه دهخداقمامة. [ ق ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابی یزید کاتب عبداﷲبن صالح بن علی و پسر اوصالح بود. رسائل مشهوری دارد عبدالملک او را با تبرگردن زد. رجوع به الوزراء و الکتاب ص 211، 212، 214و ال
قمامةلغتنامه دهخداقمامة. [ ق ُ م َ ] (اِخ ) بزرگترین کنیسه ٔ نصاری است در بیت المقدس ، که زیبایی و عظمت آن در وصف نگنجد. این کنیسه در وسط شهر است و بارویی آن را فرا گرفته و در آن مقبره ای است که آن را قیامت خوانند و مسیحیان معتقدند که قیامت حضرت مسیح در آن بپا شده است و صحیح آن است که نام آن ق
قمامةلغتنامه دهخداقمامة. [ ق ُ م َ ] (ع اِ) گروه مردم . || خاکروبه . ج ، قُمام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قمامةدیکشنری عربی به فارسیزباله , اشغال , سرباز زدن , رد کردن , نپذيرفتن , قبول نکردن , مضايقه تفاله کردن , فضولا ت , ادم بيکاره , بي ارزش , چيز پست و بي ارزش
کمامةلغتنامه دهخداکمامة. [ ک ِ م َ ] (ع اِ) غلاف طلع. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غلاف شکوفه ٔ خرما. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || غلاف شکوفه . ج ، اَکِمَّة،کِمام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غلاف شکوفه . ج ، کِمام و جمعالجمع، اَکِمَّة. (ناظم الاطباء). پوشش و پرده ٔشکوفه . (از اقرب الموا
کمامةدیکشنری عربی به فارسیدهان بند بستن , پوزه بند بستن , محدود کردن , مانع فراهم کردن براي , شيرين کاري , قصه يا عمل خنده اور , دهان باز کن , پوزه , پوزه بند , دهان بند , دهنه , سرلوله هفت تير ياتفنگ , پوزه بندزدن , مانع فعاليت شدن
دار قمامهلغتنامه دهخدادار قمامه . [ رِ ق ُ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جای عبادت ترسایان . (ناظم الاطباء). || جای زنان فاسقه . (ناظم الاطباء) : زانیات اند که در دار قمامه جمعاندمن از آن جمع چه نقصان به خراسان یابم . <p