قملغتنامه دهخداقم . [ ق َم م ] (ع مص ) روفتن خانه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || به لب خوردن علف . (منتهی الارب ). || خوردن آنچه بر زمین است . (اقرب الموارد). || خوردن آن
قملغتنامه دهخداقم . [ ق ُ ] (اِخ ) از شهرهای مشهور ایران است که بیشتر با کاشان از آن نام برده میشود. طول آن 50 درجه و 53 دقیقه و عرض آن 34 درجه و 38 دقیقه است و از سطح دریا 93
قملغتنامه دهخداقم . [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش و حومه ٔ شهرستان مشهد، در 97 هزارگزی شمال باختری مشهد و 5 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ مشهد به قوچان ، موقع جغرافیای
غمدیکشنری فارسی به انگلیسیblue, care, dejection, depression, desolation, grief, melancholy, misery, sadness, shadow, sorrow
قم کنتلغتنامه دهخداقم کنت . [ ] (اِخ ) قریه ای است به خوارزم نزدیک قراداش و زنکج و مذکمینک . (یادداشت بخط مؤلف ).
قم قریشلغتنامه دهخداقم قریش .[ ق َ ] (اِ مرکب ) صورتی از قمل قریش و آن حب صنوبر صغار است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قَمل شود.