قلیلغتنامه دهخداقلی . [ ق ُ لا ] (ع اِ) سر کوه . || تارک مرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مفرد آن قُلَة است . (اقرب الموارد).
قلیلغتنامه دهخداقلی . [ ق ِل ْی ْ ] (ع اِ) آنچه از حمض و نخود سوخته سازند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) و به آن قلیا و قیلیاء نیز گویند. (اقرب بنقل از اساس ). || آب اشنان . (م
قلیلغتنامه دهخداقلی . [ ق ُ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ محمود صالح ایل چهار دانگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
قلیلغتنامه دهخداقلی . [ ق ُ ] (ترکی ، اِ) ترکیبی است از قل به معنی غلام + «ی » علامت اضافه : محمد قلی ، عباسقلی ، حسنقلی .
غلیلغتنامه دهخداغلی . [ غ َ لی ی ] (ع ص ، اِ) نرخ گران . منه : بعته بالغلی ؛ ای بالغلاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غالی . (اقرب الموارد).
غلیلغتنامه دهخداغلی . [ غ َل ْی ْ ] (ع مص ) جوشیدن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ). غلیان : غلی قدر؛ جوشیدن دیگ . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ا
قلی آبادلغتنامه دهخداقلی آباد. [ ق ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حاجیلو بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان ، واقع در 10هزارگزی خاور کبودرآهنگ . سکنه ٔ آن 11 تن است . (از فرهنگ جغرافیای
قلی آبادلغتنامه دهخداقلی آباد. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔشهرستان نائین ، واقع در 30 هزارگزی باختر نائین . سکنه ٔ آن 7 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
قلی دیزه سیلغتنامه دهخداقلی دیزه سی . [ ق ُ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو، واقع در 38هزارگزی باختر ماکو. در مسیر شوسه ٔ کلیسا کندی . موقع جغرافیایی آن جل
قلی قشلاقیلغتنامه دهخداقلی قشلاقی . [ ق ُ ق ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل ، واقع در 36هزارگزی جنوب گرمی و 17هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به گرمی موقع جغرافیایی آن ک
قلی آبادلغتنامه دهخداقلی آباد. [ ق ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پهلویدژ بخش بانه ٔ شهرستان سقز، واقع در 16هزارگزی جنوب خاوری بانه و 3هزارگزی باختر عباس آباد، و 6هزارگزی مرز ایر