خشک و ترلغتنامه دهخداخشک و تر. [ خ ُ ک ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) نیک و بد. (شرفنامه ٔ منیری ). دو چیز ضد را گویند چون نیک و بد و قلیل و کثیر : همتم از سر گیهان خورد آ
قلیللغتنامه دهخداقلیل . [ ق َ ] (ع ص ) پست قامت لاغر. || کم و اندک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یسیر. نزر. واحد و جمع در این یکسان بود. (مهذب الاسماء). ج ، قلیلون و اَقِلاّء
طمفرهنگ انتشارات معینو رم (طِ مُّ رِ مُ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - آب و خاک . 2 - خشک و تر. 3 - کم و زیاد، قلیل و کثیر. 4 - مال بسیار.
کثیرلغتنامه دهخداکثیر. [ ک َ ] (ع ص ) بسیار. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ص 81). بسیار و وافر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کاثر. (منتهی الارب ). مقابل قلیل . گویند رجال ک
ارهاقلغتنامه دهخداارهاق . [ اِ ] (ع مص ) لاحق و نزدیک چیزی گردانیدن . || نافرمانی کردن . || بر نافرمانی برانگیختن . بر نافرمانی داشتن : ارهقه طغیاناً. || تکلیف کردن . || تکلیف دا