قلکلغتنامه دهخداقلک . [ ق ُل ْ ل َ ] (اِ) صورتی از غولک و کولک . کوزه ٔ سفالین که بر سر سوراخی باریک دارد که مسکوک در آن فروتوان ریخت و جز با شکستن کوزه بیرون نتوان کرد و کودکا
غلکلغتنامه دهخداغلک . [ غ ُل ْ ل َ ] (اِ) کوزه ای باشد که سر آن را به چرم گیرند و سوراخی در آن کنند، و تمغاچیان و راهداران و غیرهم زری که از مردم بگیرند در آن کوزه ریزند، و در
غلکفرهنگ انتشارات معین(غُ لَّ) (اِ.) = قلک : کوزة سفالی کوچک که بچه ها پول خرد را در آن پس انداز می کنند.
قلک دارلغتنامه دهخداقلک دار. [ ق ُل ْ ل َ ] (نف مرکب ) کاسه کوزه دار (در قمارخانه ). (یادداشت مؤلف ).
قلک دارلغتنامه دهخداقلک دار. [ ق ُل ْ ل َ ] (نف مرکب ) کاسه کوزه دار (در قمارخانه ). (یادداشت مؤلف ).
غله دانفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= قلک: ◻︎ خانهٴ غولند بپردازشان / در غلهدان عدم اندازشان (نظامی۱: ۱۴).