لغتنامه دهخدا
قلو. [ ق َل ْوْ ] (ع مص ) غوک چوب باختن است . (منتهی الارب ): قلا القُلَةَ و بها قلواً؛ غوک چوب باخت . (منتهی الارب ). به دودله بازی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به قُلَة شود. || سخت راندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قلا الابل ؛ طردها و ساقها. (اقرب الموارد). || بری