قلندرلغتنامه دهخداقلندر. [ ق َ ل َ دَ ](اِخ ) (کوه ...) موضعی است در راه هرسین به خرم آباد میان چای چراغعلی و گردنه ٔ گاوکش . (یادداشت مؤلف ).
قلندرلغتنامه دهخداقلندر. [ ق ُ ل ُ دُ ] (ص ) در تداول ، مرد قوی هیکل و نامحرم به زن .- قلندرباز . رجوع به این کلمه شود.
غلندرلغتنامه دهخداغلندر. [ غ َ ل َ دَ ] (ص ) شخص بیکار بیعار که در لباس درویشی گدایی کند. (از فرهنگ نظام ). این لفظ مبدل گلندر به معنی کنده ٔ ناتراشیده است و مجازاً در معنی بیکار
جولقیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهقلندر؛ پشمینهپوش: ◻︎ جولقیای سربرهنه میگذشت / با سرِ بیمو چو پشتِ طاس و طشت (مولوی: ۴۵).
قلندربازلغتنامه دهخداقلندرباز. [ ق ُ ل ُ دُ ] (نف مرکب )زن کم حفاظ. (یادداشت مؤلف ). رجوع به قُلندر شود.
قلندرخانهلغتنامه دهخداقلندرخانه . [ ق َ ل َ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ قلندر : ز رنگ آمیزی مهتاب صباغ قلندرخانه ای شد تکیه ٔ باغ . زلالی (از آنندراج ).بسکه ای بسحاق شیرین است ش
قلندریلغتنامه دهخداقلندری . [ ق َ ل َ دَ ] (حامص ) شغل وحرفه ٔ قلندر. صفت قلندر. چگونگی قلندر : مستی و قلندری و گمراهی به یک جرعه ٔ می ز ماه تا ماهی به . خیام .پندحکیم بیش از این