قلمروفرهنگ مترادف و متضادارض، بوم، حوزه، حیطه، خاک، خطه، سامان، سرزمین، کشور، مرز، مرزوبوم، ملک، ملکت، مملکت، ناحیه
قلمرودیکشنری فارسی به انگلیسیambit, bailiwick, demesne, dom _, domain, dominion, jurisdiction, kingdom, provinces, purview, realm, sphere, territory
ابرشيةدیکشنری عربی به فارسیقلمرو اسقف , اسقف نشين , بخش يا ناحيه قلمرو کشيش کليسا , بخش , شهر , محله , شهرستان , قصبه , اهل محله
مجالدیکشنری عربی به فارسیقلمرو , حوزه , وسعت , نوسان نما , کره , گوي , جسم کروي , فلک , گردون , دايره , محيط , مرتبه , حدود فعاليت , دايره معلومات , احاطه کردن , بصورت کره دراوردن