سلنبهلغتنامه دهخداسلنبه . [ س ُ لُم ْ ب َ / ب ِ ] (ص ) گنده . ستبر. || قلنبه سلنبه . همان قلمبه سلمبه است یعنی کلفت و ضخیم . (از فرهنگ فارسی معین ).
قلنبهلغتنامه دهخداقلنبه . [ ق ُ لُم ْ ب َ / ب ِ ](اِ) درشت . ناهنجار. نتراشیده و نخراشیده . قلمبه .- قلنبه سلمبه ؛ غلنبه سلنبه : کلمات قلنبه سلمبه .- قلنبه گو ؛ غلنبه گو. آنکه ک
ملقلقلغتنامه دهخداملقلق . [ م ُ ل َ ل َ ] (ع ص ) طرف ملقلق ؛ چشم تیزنگاه سبک حرکت . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رجل ملقلق ؛ مرد پر جنب و جوش
نلغتنامه دهخدان . (حرف ) حرف بیست و نهم از الفبای فارسی و حرف بیست و پنجم از الفبای عربی (ابتث ) است و در حساب جُمَّل آن را به پنجاه گیرند.نام آن نون و از حروف هوائی است . (ب