قلعه کوبلغتنامه دهخداقلعه کوب . [ ق َ ع َ ] (نف مرکب ) قلعه کوبنده .- توپ قلعه کوب ؛ توپی که قلعه ها را ویران سازد.
قلعه کوبفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کوبندۀ قلعه.۲. (اسم) توپی که با آن قلعه را کوبیده و منهدم کنند.
قلعهگویش اصفهانی تکیه ای: qalɂa طاری: qalɂa طامه ای: qa:le طرقی: qalɂa / qaɂla کشه ای: qa:la نطنزی: qalɂa / qala
کوبلغتنامه دهخداکوب . (اِمص ) ضربی و آسیبی و کوفتی باشد که از چوب و سنگ و مشت و امثال آن به کسی رسد وآن را به عربی صدمه گویند. (برهان ). ضربی که از کوفتن و کوبیدن به کسی رسد ما
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ا
مقابل کوبلغتنامه دهخدامقابل کوب . [ م ُ ب ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) چیزی که مقابل خود را از روی بلندی یا خوبی پست سازد. (آنندراج ). قلعه ای که در مقابل قلعه سازند موقت ، گرفتن و تسخیر
پرکه مغوللغتنامه دهخداپرکه مغول . [ ] (اِخ ) یکی از امراء عهد تیموریان . و او به اوایل عهد میرزا سلطان ابوسعید حصار نیره تو را تصرف کرد و مدت دو سال بواسطه ٔ حدوث اصناف فترات و ظهور
ادوسیوسلغتنامه دهخداادوسیوس . [ اَ ](اِخ ) مردی پارسی باحزم و در جنگ هنرمند و در نطق ماهر. وی ملازم کوروش بزرگ شاهنشاه هخامنشی بود چون اهالی کاریه به دو دسته تقسیم شده با یکدیگر در