لغتنامه دهخدا
سقناق . [ س َ ] (اِ) استحکامات : قلعه ٔ محمد حسن خان بعد از انقضای مجلس تحویل برسم تاخت و عزم چپاول بر سر جماعت طوالش رفته چون این طایفه را مکانهای محکم و سقناقهای مستحکم بود... (تاریخ غفاری ). دلاوران خراسان و عراق و فارس که هریک در مکان و سکنا و سقنا