قلعه بهاءالدینلغتنامه دهخداقلعه بهاءالدین . [ ق َ ع َ ب َ ئُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالانچولان شهرستان بروجرد، واقع در 21هزارگزی جنوب باختری بروجرد. و یکهزارگزی باختر شوسه ٔ بروج
قلعه بهاءالدینلغتنامه دهخداقلعه بهاءالدین . [ ق َ ع َ ب َ ئُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از دهستان قسمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد، واقع در 24 هزارگزی شمال خاوری دورود، کنار راه مالرو خانورد
قلعهگویش اصفهانی تکیه ای: qalɂa طاری: qalɂa طامه ای: qa:le طرقی: qalɂa / qaɂla کشه ای: qa:la نطنزی: qalɂa / qala
جامعالقلعةلغتنامه دهخداجامعالقلعة. [ م ِ عُل ْ ق َ ع َ ] (اِخ ) مسجدی است در بغداد معروف به جامع القلعه . در حلة چلبی ، بانی نخستین این جامع سلطان سلیمان ضبط شده ولی صواب آن است که سل
صاحب دیوانلغتنامه دهخداصاحب دیوان . [ ح ِ دی ] (اِخ ) محمدبن محمد جوینی ، ملقب به بهاءالدین . وی پدر عطاملک و شمس الدین جوینی است و ملازمت حکام و شحنگان مغول داشت که در فترت بین فتوحا
ابوالفضللغتنامه دهخداابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ](اِخ ) زهیربن محمدبن علی بن یحیی بن الحسن بن جعفربن منصوربن عاصم المهلبی العتکی . الملقب به بهاءالدین الکاتب . یکی از فضلا و نیکوترین
باغیسیانیلغتنامه دهخداباغیسیانی . (اِخ ) (صلاح الدین محمد...) از امرای دستگاه اتابک زنگی در حلب : پس از قتل اتابک زنگی ، پسرش نورالدین محمود جای او را گرفت و بحلب شد و آنجا را به دست
حافظ ابرولغتنامه دهخداحافظ ابرو. [ ف ِ ظِ اَ ] (اِخ ) شهاب الدین عبداﷲبن عبدالرشید، معروف به حافظ ابرو.یکی از مورخین نامی دوره ٔ تیموری . از آغاز زندگانی او آگاهی کافی در دست نیست .