قلعهدیکشنری فارسی به انگلیسیbastion, castle, château, citadel, fastness, fort, fortress, keep, redoubt, stronghold, tower
قلعهگویش اصفهانی تکیه ای: qalɂa طاری: qalɂa طامه ای: qa:le طرقی: qalɂa / qaɂla کشه ای: qa:la نطنزی: qalɂa / qala
کلعةلغتنامه دهخداکلعة. [ ک َ ع َ ] (ع اِ) بیماری است که سیاه گرداند و بکفاند مؤخر شتر را و بریزاند موی آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره ای از گوسفندان و گویند گوسفندان بسیار. (از اقرب الموارد).
کلعةلغتنامه دهخداکلعة. [ ک َ ل َ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از گوسپندان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاره ای از گوسفندان و گویند گوسفندان بسیار. (از اقرب الموارد).
کلعةلغتنامه دهخداکلعة. [ ک َ ل ِ ع َ ] (ع ص ) ماده شتر کفته سپل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ): ناقة کلعة؛ ماده شتری که کَلَع یعنی شکافتگی در سم دارد. (از اقرب الموارد). مؤنث کَلِع. و رجوع به کلع شود.
پس قلعهلغتنامه دهخداپس قلعه . [ پ َ ق َ ع َ ] (اِخ ) نام قریه ای محقر در کوهستان شمالی تهران از دیه های شمیران و اکنون از ییلاقهای پایتخت است و آبشار آن معروف میباشد. کوههای پس قلعه دارای معدن سرب است . سابقاً اطلاع بر وجود این ده بعلت کوچکی و دورافتادگی وصعوبت طریق مشکل بود و بهمین سبب در مَثَل
درب قلعهلغتنامه دهخدادرب قلعه . [ دَ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز، واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری دهدز و 3هزارگزی باختر راه مالرو بادلان به چم مولا، با 165 تن سکنه . آب آن از
پاقلعهلغتنامه دهخداپاقلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دیهی است در کمتر از چهارفرسنگی شمال و مشرق چارک . || موضعی به کنار راه همدان و کرمانشاه میان هاشم آباد و آهنگران در512500 گزی طهران . || محلتی به اصفهان .
پس قلعهلغتنامه دهخداپس قلعه . [ پ َ ق َ ع َ ] (اِخ ) نام قریه ای محقر در کوهستان شمالی تهران از دیه های شمیران و اکنون از ییلاقهای پایتخت است و آبشار آن معروف میباشد. کوههای پس قلعه دارای معدن سرب است . سابقاً اطلاع بر وجود این ده بعلت کوچکی و دورافتادگی وصعوبت طریق مشکل بود و بهمین سبب در مَثَل
درب قلعهلغتنامه دهخدادرب قلعه . [ دَ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز، واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری دهدز و 3هزارگزی باختر راه مالرو بادلان به چم مولا، با 165 تن سکنه . آب آن از
درین قلعهلغتنامه دهخدادرین قلعه . [ دَ ق َ ع َ / ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . واقع در 31هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 11هزارگزی جنوب باختری راه شوسه ٔ مهابا