قلاملغتنامه دهخداقلام . [ ق ِ ] (ع اِ) اقلام . ج ِ قَلَم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قلم شود.
قلاملغتنامه دهخداقلام . [ ق ُل ْ لا ] (ع اِ) نوعی از شوره ٔ گیاه که قاقلی نامندش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ابوالعلاء گوید : لولا غضا نجد و قُلاّمُه ُلم یُثْن َ بالطیب علی
غلامفرهنگ مترادف و متضاد۱. جوان، طفل، فرزند ۲. بنده، چاکر، خادم، خدمتکار، زرخرید، عبد، مستخدم، مملوک، نوکر ۳. غلمان ≠ ارباب
غلاملغتنامه دهخداغلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل نسخه ٔکتابخانه ٔ لغت نامه ). پسر از هنگام ولاد
قلامس اروماطیعسلغتنامه دهخداقلامس اروماطیعس . [ ] (معرب ، اِ مرکب ) قصب الذریره است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قصب الذریره شود.
قلامسلغتنامه دهخداقلامس . [ ق َ م ِ ] (اِخ ) مردمی از کنانه اند که نسی ٔ را در ماهها آوردند. رجوع به التفهیم ص 224 شود.
قلامةلغتنامه دهخداقلامة. [ ] (اِخ ) ابن کامل ، ملقب به عادل . پس از پدر به سال 635 هَ . ق . سلطان مصر شد. سپس از سلطنت برکنار شد و برادرش صالح ایوب نجم الدین به جای او نشست . (تا
قلامس اروماطیعسلغتنامه دهخداقلامس اروماطیعس . [ ] (معرب ، اِ مرکب ) قصب الذریره است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قصب الذریره شود.
قلامسلغتنامه دهخداقلامس . [ ق َ م ِ ] (اِخ ) مردمی از کنانه اند که نسی ٔ را در ماهها آوردند. رجوع به التفهیم ص 224 شود.
قلامةلغتنامه دهخداقلامة. [ ] (اِخ ) ابن کامل ، ملقب به عادل . پس از پدر به سال 635 هَ . ق . سلطان مصر شد. سپس از سلطنت برکنار شد و برادرش صالح ایوب نجم الدین به جای او نشست . (تا
قلامةلغتنامه دهخداقلامة.[ ق ُ م َ ] (ع اِ) تراشه و چیده ٔ ناخن و جز آن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- قلامه ٔ ناخن ؛ آنچه از سر ناخن چیده شود و بیفت