قلابدیکشنری فارسی به انگلیسیclasp, crampon, crook, fastener, fastening, grab, hanger, hitch, hook, lug, tab
شستلغتنامه دهخداشست . [ ش َ ] (اِ) زنار و رشته ای که گبران و هنود بر کمر بندند و بر گردن آویزند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). زنار
صید و رهاسازیcatch-and-releaseواژههای مصوب فرهنگستانبه دام انداختن ماهیان معمولاً با تور و قلاب و زنده رها کردن آنها
hooksدیکشنری انگلیسی به فارسیقلاب، دام، چنگک، تله، چنگک بزرگ، ضربه، منقار نوک برگشته، منقار عقابی، بشکل قلاب دراوردن، کج کردن، گرفتار کردن، بدام انداختن، ربودن، گیر اوردن
hookingدیکشنری انگلیسی به فارسیبسته شدن، بشکل قلاب دراوردن، کج کردن، گرفتار کردن، بدام انداختن، ربودن، گیر اوردن
تعدیقلغتنامه دهخداتعدیق . [ ت َ ] (ع مص ) ترجیح دادن رأی خود را در اندازه و تخمین کاری که یقین آن نداشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || انداخ