قلائدلغتنامه دهخداقلائد. [ ق َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ قلادة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قلادة شود.- ام القلائد ؛ میانکک زرین در گردن بند. (مهذب الاسماء).- قلائدالخیل ؛ کنای
قَلَائِدَفرهنگ واژگان قرآنقربانیهای نشاندار(کلمه قلائد جمع قلاده به معناي گردن بند است ، و درعبارت به معناي هر چيزي است مانند نعل و مثل آن ، که به عنوان نشانه ی قربانی ، به گردن حيوان مي
قلائدالشعرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشعرهایی که از جهت خوبی همیشه باقی و محفوظ بماند و فراموش نشود.
قائددیکشنری عربی به فارسیسروان , ناخدا , سرکرده , افسر فرمانده , فرمانده , ارشد , تخماق , هادي , رسانا , سکان گير , راننده , رل دار , مدير
قَلَائِدَفرهنگ واژگان قرآنقربانیهای نشاندار(کلمه قلائد جمع قلاده به معناي گردن بند است ، و درعبارت به معناي هر چيزي است مانند نعل و مثل آن ، که به عنوان نشانه ی قربانی ، به گردن حيوان مي
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مسعود قونوی ، ملقب بجمال الدین و معروف به ابن سرّاج و مکنی به ابوالعباس . او راست : القلائد. و شرح الجامعالکبیر محمدبن حسن شیبانی و
طیبلغتنامه دهخداطیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمد مکنی به ابومحمد. او راست : قلائد النحر فی وفیات اعیان الدهر که ترجمه ٔ احوال را بترتیب سنوات تا سال 927 هَ. ق . تدوی
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن عبدالعلیم یمنی حنفی ، ملقب به شرف الدین او راست : قلائد عقودالدر والعقیان فی مناقب ابی حنیفة النعمان . والروضة العالیة ا