ققنوسلغتنامه دهخداققنوس . [ ق َ ] (معرب ،اِ) به معنی ققنس است ، و آن مرغی باشد که هزار سال عمر کند و عاقبت بسوزد. (برهان ). رجوع به ققنس شود.
ققنوسفرهنگ انتشارات معین(قُ)(اِ.) = ققنس :مرغی است افسانه ای که منقارش سوراخ های فراوان دارد و آوازهای عجیب درمی آورد. هزار سال عمر می کند و چون مرگش فرا رسد هیزم بسیار جمع می کند و
ققنوسفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدر افسانهها، پرندهای با سوراخهای بسیار بر روی منقار و آوازهای عجیب که هزار سال عمر میکند و هنگامی که عمرش به آخر میرسد هیزم بسیار جمع میکند و بر بالای آن
ققنوسPhoenix 2, Pheواژههای مصوب فرهنگستانصورتی فلکی در آسمان جنوبی (southern sky) در جنوب صورتهای فلکی قیطُس و سنگتراش
قسنوسلغتنامه دهخداقسنوس . [ ] (معرب ، اِ) قسناسیس . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قسناسیس شود. || لادن . (فهرست مخزن الادویه ).
ققنسلغتنامه دهخداققنس . [ ق َ ن ُ ] (معرب ، اِ) مرغی است به غایت خوشرنگ و خوش آواز. گویند منقار او سیصدوشصت سوراخ دارد و در کوه بلندی مقابل باد نشیند و صداهای عجیب و غریب از منق
قنوسلغتنامه دهخداقنوس . [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قِنس ، به معنی اعلای سر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قنس شود.