قفسلغتنامه دهخداقفس . [ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اقفس . (اقرب الموارد). به معنی آنکه پدرش غیرعربی و مادرش عربی باشد. (منتهی الارب ).
کاخ گلستانلغتنامه دهخداکاخ گلستان . [ خ ِ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) (موزه ٔ...) از ابنیه ٔ دوره ٔ ناصری . چهل سال پیش ، در اواسط سلطنت ناصرالدین شاه قاجار اصلاً کوچکترین اثر ازعمارات مفصل و زی
مرغلغتنامه دهخدامرغ . [ م ُ ] (اِ) مطلق پرندگان ، و عربان آن را طیر خوانند. (از برهان ). هر طائر که بال و پر و منقار دارد. (غیاث ). مطلق طایر را گویند سوای کرمهای پردار و قدری
داشتنلغتنامه دهخداداشتن . [ ت َ ] (مص ) دارا بودن . مالک بودن . صاحب بودن چیزی را. صاحب آنندراج گوید: داشتن ، معروف و این گاهی یک مفعول دارد و گاهی دو مفعولی آید چنانکه گوید:فلان
باغ وحشلغتنامه دهخداباغ وحش . [ غ ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باغ وحوش جائی خاص نگهداری دام و دد و پرندگان و خزندگان بحری و بری و ماهیان . جایی که جانوران وحشی را برای تماشا یا
محکملغتنامه دهخدامحکم . [م ُ ک َ ] (ع ص ) استوار. استوارشده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بناء محکم ، بنائی استوار و مانع از تعرض غیر. (کشاف اصطلاحات الفنون ). رصین . حصین