قفاصلغتنامه دهخداقفاص . [ ق ُ ] (ع اِ) بز کوهی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آن را به سبب جستنش قفاص گویند. (اقرب الموارد). وعل است که به فارسی گاو کوهی نامند. (فهرست مخزن ال
درنای قفاسفیدGrus vipioواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ درنائیان و راستۀ درناسانان با گردن کشیده و سیاه و پشت کاملاً سفید
قاسدیکشنری عربی به فارسیبي عاطفه , عاري از احساسات , افسرده , مهمان ننواز , غريب ننواز , نامهربان , بي مهر , بي محبت
قاسم مؤتمنلغتنامه دهخداقاسم مؤتمن . [ س ِ م ُءْ ت َ م َ ] (اِخ )ابن هارون الرشید عباسی (173 - 208 هَ . ق . / 790 -823 م .) و برادر امین و مأمون است . هارون الرشید در زمان خود او را
حیرهلغتنامه دهخداحیره . [ رَ ] (اِ) در نصاب الصبیان ابونصر فراهی این بیت آمده است :ریه شش قفا حیره [ یا هیره ] و وجه روی فخذ ران عقب پاشنه رجل پای .مرحوم ادیب پیشاوری میفرمودند
لالغتنامه دهخدالا. (اِ) تا. تاه . تو. توی . تَه . ثناء : کرا تیغ قهر اجل در قفاست برهنه ست اگر جوشنش چندلاست . سعدی .سلطان محمود در زمستانی سخت به طلحک گفت با این جامه ٔ یک لا
بهاریلغتنامه دهخدابهاری . [ ب َ ] (ص نسبی )منسوب به بهار که عبارت از موسم گل باشد چنانکه گویند ابر بهاری . (آنندراج ). منسوب به بهار. (ناظم الاطباء). منسوب به بهار. ربیعی . (فرهن
خشم راندنلغتنامه دهخداخشم راندن . [ خ َ / خ ِ دَ ] (مص مرکب ) عصبانی شدن . غضب راندن . غیظ کردن : کامکاری کو چو خشم خویشتن راند بروم طوق زرین راکند در گردن قیصر درای . منوچهری .بحدی
مخموریلغتنامه دهخدامخموری . [ م َ ] (حامص ) می زدگی . (ناظم الاطباء) : یک دو جام از روی مخموری بخوریک دو جنس از روی یک جانی بخواه . خاقانی .یک قدح بیرنج مخموری کراست هر گلی را زخم