قعیدلغتنامه دهخداقعید. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ملخ که هنوز پر راست نکرده باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آن صید که از پس درآید. (مهذب الاسماء). آهو و پرنده که از پشت سر آید و
قعیدلغتنامه دهخداقعید. [ ق ُ ع َی ْ ی ِ ] (ع اِمصغر) مصغر قَعود. و در مثل آمده است : اتخذوه قعید الحاجات ؛ اذا امتهنوا الرجل فی حوائجهم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قایدلغتنامه دهخداقاید. [ ی ِ ] (اِخ ) خزیمةبن خازم نمشلی . وی در بغداد نزد خلفاقرب و منزلتی داشت و درب خزیمة به وی منسوب است . شاید اصل او از خراسان باشد و تا هنگام مرگ در بغداد
قعیداتلغتنامه دهخداقعیدات . [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قَعیدة. (منتهی الارب ). رجوع به قعیدةشود. || پالانها و زین ها. (منتهی الارب ).
قعیدالحاجاتلغتنامه دهخداقعیدالحاجات . [ ق َ دُل ْ ] (ع ص مرکب ) آن کس که او را هر کس کار فرماید. (مهذب الاسماء). آن کس که هر کس کار از او طلبد. در تداول امروز، خر میان ده .
قعیدةلغتنامه دهخداقعیدة. [ ق َ دَ ] (ع ص ، اِ) زنی که همنشین شوهر خود باشد. (غیاث اللغات از شرح نصاب ) (آنندراج ). زن ، از آنجا که در خانه نشیند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گ
قعیداتلغتنامه دهخداقعیدات . [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قَعیدة. (منتهی الارب ). رجوع به قعیدةشود. || پالانها و زین ها. (منتهی الارب ).
قعیدالحاجاتلغتنامه دهخداقعیدالحاجات . [ ق َ دُل ْ ] (ع ص مرکب ) آن کس که او را هر کس کار فرماید. (مهذب الاسماء). آن کس که هر کس کار از او طلبد. در تداول امروز، خر میان ده .
قعیدةلغتنامه دهخداقعیدة. [ ق َ دَ ] (ع ص ، اِ) زنی که همنشین شوهر خود باشد. (غیاث اللغات از شرح نصاب ) (آنندراج ). زن ، از آنجا که در خانه نشیند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گ
عبدالملکلغتنامه دهخداعبدالملک . [ ع َ دُل ْ م َ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمربن مروان بن الحکم . قعید و فارس آل مروان بود. وی به سال 140 هَ . ق . از مصر به اندلس شد و ولایت اشبیلیه را یافت .
ناطحلغتنامه دهخداناطح . [ طِ ] (ع اِ) هرچه پیش آید از مرغ و وحش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هرچه پیش آید شخصی را از مرغ و وحش . (ناظم الاطباء). مقابل قعید. آنچه از وحش و طیر که