قعودلغتنامه دهخداقعود. [ ق َ ] (اِخ ) صلیب ، و آن نام چهار ستاره است پشت نسر طائر. (یادداشت مؤلف ).
قعودلغتنامه دهخداقعود. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) شتری که شبان برای حاجات خود نگاه دارد. ج ، اَقْعِده ، قُعُد، قِعْدان ، قَعائد. || شتربچه ٔ از مادر جداشده . (منتهی الارب ) (اقرب الموار
قعودلغتنامه دهخداقعود. [ ق ُ ] (از ع ، اِمص ) حالت نشستن ، و این مأخوذ از تازی است . (ناظم الاطباء).
قعودلغتنامه دهخداقعود. [ ق ُ ] (ع مص ) نشستن . (منتهی الارب ). یا قعود نشستن از قیام است و جلوس نشستن از ضجعة و سجدة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یقال : للقائم اقعد و للنائم
قعودةلغتنامه دهخداقعودة. [ ق َ دَ ] (ع اِ) شتری که شبان برای حاجات خود نگاه دارد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خرمابن . (اقرب الموارد).
رأی با قیام و قعودstanding vote, rising vote1, standing divisionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رأی شمارشی که در آن رأیدهندگان با برخاستن نظر موافق خود را اعلام میکنند
قتودلغتنامه دهخداقتود. [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قتاد. (منتهی الارب ). || ج ِ قَتَد. چوب پالان . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
قعودةلغتنامه دهخداقعودة. [ ق َ دَ ] (ع اِ) شتری که شبان برای حاجات خود نگاه دارد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خرمابن . (اقرب الموارد).
رأی بهنوبتserpentine voteواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رأی با قیام و قعود که در آن هر ردیف از نمایندگان به نوبت با برخاستن یا برنخاستن نظر موافق یا مخالف خود را اعلام میکنند