کعتةلغتنامه دهخداکعتة. [ ک ُ ت َ ] (ع اِ) سرپوش شیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
قعثةلغتنامه دهخداقعثة. [ ق َ ث َ ] (ع مص ) کم دادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قعث له من الشی ٔ قعثاً و قعثة؛ حفن له حفنة، ای اعطاه قلیلاً. (اقرب الموارد).
قحطیلغتنامه دهخداقحطی . [ ق َ ] (حامص ) نایابی . یافت نشدن : برای یک دم تیغ تو صد خون میشود بر هم در این کشور ز بختم قحطی آب است پنداری . میر یحیی شیرازی (از آنندراج ).رجوع به قحط شود.
مقعطةلغتنامه دهخدامقعطة. [ م ِ ع َ طَ ] (ع اِ) دستار بزرگ یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دستار و دستار بزرگ . (ناظم الاطباء). عمامه ، و زمخشری گوید مقعطة و مقعط چیزی که بدان سر را پیچند. (از اقرب الموارد).