قعطلغتنامه دهخداقعط. [ ق َ ] (ع اِمص ) بستن و تنگ کردن . || عمامه بستن . || سخت تنگ گرفتن بر غریم . || بددل شدن . (منتهی الارب ). || ضبط و نگاه داشتن . (اقرب الموارد). || فروتن
قاتلغتنامه دهخداقات . (اِ) گیاهی است که در مشرق آفریقا میروید. برگهای باطراوت آن دارای بوی خوشی است .و محتوی ماده ٔ مخدّر میباشد. (الموسوعة العربیه ).
قاطلغتنامه دهخداقاط. [ قاطط ] (ع ص ) نرخ گران .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال وردنا ارضاً قاطاً ای غالیاً سعرها؛ وارد شدیم در زمینی که گران بود نرخهای آن . (منت
غاتلغتنامه دهخداغات . (اِخ ) رات . مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: قصبه ٔ مرکز قضائی است در طرابلس غرب در 395 هزارگزی جنوب غربی مرزوق که مرکز لوای سنجاق ولایت فزان است . و در 582
غاتلغتنامه دهخداغات . (اِخ ) سلسله ای از کوههای هند که اوائل دشت دکن را در ساحل بحر عمان (غات غربی ) و در ساحل خلیج بنگاله (غات شرقی ) را تشکیل میدهد.
قعطبةلغتنامه دهخداقعطبة. [ ق َ طَ ب َ ] (ع مص ) قطع. بریدن و جدا کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قعطبیلغتنامه دهخداقعطبی . [ ق َ طَ بی ی ] (ع ص ) شدید. (اقرب الموارد). سخت . (منتهی الارب )؛ قَرَب قعطبی ؛ قرب سخت یعنی شب روی که صبح آن بر آب رسند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قعطرةلغتنامه دهخداقعطرة. [ ق َ طَ رَ ] (ع مص ) بر زمین افکندن کسی را. رجوع به قعطلة شود. || استوار گردانیدن . || پر کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قعطلةلغتنامه دهخداقعطلة. [ ق َ طَ ل َ ](ع مص ) بر زمین افکندن کسی را. رجوع به قعطرة شود. || سخت تنگ گرفتن بر غریم در تقاضا. || بسیار گفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قعطبةلغتنامه دهخداقعطبة. [ ق َ طَ ب َ ] (ع مص ) قطع. بریدن و جدا کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قعطبیلغتنامه دهخداقعطبی . [ ق َ طَ بی ی ] (ع ص ) شدید. (اقرب الموارد). سخت . (منتهی الارب )؛ قَرَب قعطبی ؛ قرب سخت یعنی شب روی که صبح آن بر آب رسند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قعطرةلغتنامه دهخداقعطرة. [ ق َ طَ رَ ] (ع مص ) بر زمین افکندن کسی را. رجوع به قعطلة شود. || استوار گردانیدن . || پر کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قعطلةلغتنامه دهخداقعطلة. [ ق َ طَ ل َ ](ع مص ) بر زمین افکندن کسی را. رجوع به قعطرة شود. || سخت تنگ گرفتن بر غریم در تقاضا. || بسیار گفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).