قطیفلغتنامه دهخداقطیف . [ ق َ ] (اِخ ) شهری است به بحرین که اینک بزرگترین شهر آن ناحیه است . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ). شهری است در ناحیه ٔ احساء که قرمطیان بر آن مستولی شد
غطیفلغتنامه دهخداغطیف . [ ] (اِخ ) ابن ابی سفیان ، از صحابه است و بعضی او را از تابعین دانسته اند. رجوع به الاصابة جزء 5 ص 199 شود.
غطیفلغتنامه دهخداغطیف . [ ] (اِخ ) ابن حارثةبن حسل بن مالک بن عبدسعدبن جشم بن ذبیان بن عامربن کنانةبن حسل یشکری ، مکنی به ابوکاهل پدر سویدبن ابی کاهل . مرزبانی او را در معجم خود
غطیفلغتنامه دهخداغطیف . [ غ ُ طَ ] (اِخ ) (ابو...) هذلی . تابعی است و او را غضیف و عطیف به عین مهمله و طاء نیز گفته اند. وی از عبداﷲبن عمربن خطاب روایت دارد، و عبدالرحمن بن زیاد
غطیفلغتنامه دهخداغطیف . [ غ ُ طَ ] (اِخ ) (بنی ...) قبیله ای از عرب . (تاج العروس ). رجوع به غطیف و عقدالفرید جزء1 ص 106 شود. صاحب تاج العروس گوید: بنی غطیف دو قبیله هستند: یکی
غطیفلغتنامه دهخداغطیف . [ غ ُ طَ ] (اِخ ) ابن حارث کندی ، پدر عیاض محدث است . وی جز از غطیف بن حارث است که پیش از این ذکر شد. رجوع به الاستیعاب ص 516 والاصابة جزء 5 ص 190 شود.
قطیفةلغتنامه دهخداقطیفة. [ ق َ ف َ ] (اِخ ) (ابو...) شاعری است . (منتهی الارب ). رجوع به ابوقطیفة شود.
قطیفةلغتنامه دهخداقطیفة. [ ق َ ف َ ] (اِخ ) دهی است نزدیک پشته ٔ عقاب به طرف بریه از ناحیه ٔ حمص . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
قطیفیلغتنامه دهخداقطیفی . [ ق َ ] (اِخ ) علی بن حسن بن علی بن سلیمان بن احمد بحرانی . از دانشمندان و از شاگردان شیخ احمد قطیفی است : او راست : 1- انوار البدرین و مطلع النیرین فی
قطیفةلغتنامه دهخداقطیفة. [ ق َ ف َ ] (اِخ ) (ابو...) شاعری است . (منتهی الارب ). رجوع به ابوقطیفة شود.